مرض واگیر وقت نشناسی

توی مطب کیپ تا کیپ آدم است که نشسته و یک بی پروایی عجیبی نسبت به ویروس هست که انگار نه انگار یک سال آزگار می شود که همه ی دنیا از ترسش رفتند توی لانه ی موش.

دکتر دندانپزشکی که به عنوان بیمار مراجعه کرده ؛ روی حساب تشابه شغلی از نوع پزشکی، باج می خواهد که نباید معطل شود و خیلی زیرپوستی از طریق منشی پیغام می فرستد که معطلش نکند. بعدا جبران می کند دیگر.

نمی دانم واقعا وقت او که هر ثانیه اش را صرف ترمیم دندان های ملت و خرج سلامتی فک و دهان مریضان می کند با ارزشتر است یا زن خانه داری که از دغدغه ی دو کودکش صد بار رفته و آمده و التماس کرده بگذارند زودتر برود داخل؟

عیار زمان آدم ها را با چه چیزی می شود سنجید؟ شاید پول درآوردن؟ که برای بعضی آسان است و برای خانم‌خانه دار و مادر بچه ها، به قول خواجه حافظ شیرازی” بی مزد بود و خدمت” مصداق عینی است.

دو تا صندلی آن طرف تر یکی با هر زنگ موبایلش مبلغی جابجا می کند و خانم دیگری با موبایلش در حال برنامه ریزی برای دورهمی هایی است که باز مرا به صرافت می اندازد که مهمانی دسته جمعی در ایام کرونا چطور می شود؟

باری ساعت نشان می دهد که بیشتر از یک ساعت از حضورم در مطب گذشته اما هنوز خبری از شنیدن نامم از زبان مبارک منشی که مدام ناله اش می گیرد که چقدر کار روی سرش ریخته و اصلا وقت ندارد نیست که نیست.

از گوشه ی در اتاق دکتر را قایمکی دید می زنم که مشغول شوخی و خنده با بیمار نوشیدنیش را نوش جان می کند مرا دیده یا ندیده سر تکان می دهد و لبخند می زند.

دارم فکر می کنم وقت من چند نسکافه خوردن می ارزد که می آید بیرون و به همکار دندانپزشکش که تازه از راه رسیده می گوید:

دکتر جان الان در خدمت شما هستم. کسی نمی بیند که لب و لوچه ام از زیر ماسک تا چه حد آویزان شده و یک آن را سرم می زند ماسکم را در بیاورم و چشم در چشم دکتر و منشی بگویم باور کن مشغله ی من هم زیاد است.

با خودم می گویم اصلا چه بیخود و بی جهت به حرف پدرت که پیچش مو می دیده گوش نکردی و دکتر نشدی.

لابد الان نسکافه به بدن می زدی و بادرفقایت داشتی پارتی بازی می کردی و کسی هم نمیگفت خرت به چند من.

بعد زادم‌آمد که اساسا آدم مولکول و سلول و خون و …نبودم که هیچ تهوعم می گرفت. کلا از امعا و احشا و از مایعات و هر چه که از بدن بزند بیرون چندشم می شود.

منشی مجددا در حال توضیح برای یک بیمار، با صدای بلند جوری که همه بتوانند بشنوند به ما یادآوری می کند که سرش شلوغ است و وقت نمی کند بیشتر توضیح بدهد.

یکی دیگر از در مطب می آید داخل و می گوید سلام.
منشی تمام قد از جایش بلند می شود و می گوید : سلام دکتر خوبین دکتر کجا بودین دکتر
آخ به گمانم حالاحالاها پشت گوشم را اگر دیدم لحظه ی نوبتم شدن را هم دیدم.

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *